کاظم راست گفتار : بنیاد فارابی برای «راه آبی ابریشم» شش میلیارد هزینه کرد اما برای من...
سینمای روز
این وبلاگ راجع به خبرهای روز سینما است

 

 

 

«چک» تازه ترین ساخته سینمایی کارگردانی است که هم ساخت درامی مهیج به نام «نقاب» را در کارنامه دارد و هم کمدیهای تجاری نظیر «زنان ونوسی مردان مریخی» را کارگردانی کرده است اما پای درددل راست گفتار که می نشینی بیش از هر چیز علاقه وی برای ساخت آثاری با درونمایه اجتماعی مانند «نقاب» یا همین «چک» است که جلب توجه می کند. راست گفتار ابایی ندارد از اینکه بگوید برای ساخت آثار مستقل حمایتی از او صورت نمی گیرد و برای همین است که هر از گاه مجبور می شود کمدی هایی کاملا تجاری مانند «پسر تهرونی» یا «عروس خوش قدم» را بسازد. راست گفتار از بنیاد فارابی هم به واسطه عدم حمایت از کارگردانان مستقل مانند او هم به شدت گلایه داشت. بخشی از گفته های راست گفتار را در ادامه می خوانید:



پیرو فلسفه عبید زاکانی ام

اگر می بینید هر از گاه به سراغ ساخت کمدیهای تجاری می روم فقط و فقط برای آن است که بتوانم به واسطه سودآوری برآمده از آنها کارهای جدی ام مانند «چک» را بسازم. برای ساخت فیلم «چک» مشکلات بسیاری را پشت سر گذاشتم آن هم در شرایط که تهیه کننده کار خودم بودم. خودتان می دانید که در شرایط کنونی برای ساخت یک فیلم معمولی نیاز به 500 تا 600 میلیون تومان بودجه است؛ من هم اگر گاها به سراغ ساخت آثار تجاری می روم برای آن است که بتوانم با سود برآمده از آنها آثاری مانند «چک» را بسازم. در این حیطه پیرو فلسفه عبید زاکانی هستم که ماجرای مردی را بیان می کرد که گوسفند می دزدیده و گوشت گوسفند را خیرات می کرده و در توجیه این وضعیت می گفته ثواب خیرات، گناه دزدی را می پوشاند و در این بین پوست و دنبه گوسفند هم نصیب خودم می شود!


سعی می کنم به سمت سیاست نروم

به ندرت می شود کارگردانانی را پیدا کرد که به طور مداوم در صحنه سینما حضور داشته باشند و در عین حال نه به جریانهای سیاسی تعلق داشته باشد و نه به جریانهای تجاری. شاید تک فیلمهایی به این طریق تولید شود اما یک جریان دائم نمی تواند وجود داشته باشد. برای منی که در این موقعیت هستم هم امکان اینکه به سمت سیاست بلغزم فراوان وجود دارد اما سعی می کنم به سمت وجه تجاری سینما بروم ولی سراغ سیاست نروم.


به زنده یاد فریدون گُله خیلی ارادت دارم

درباره ذکر نام فریدون گُله در تیتراژ پایانی «چک» باید بگویم من معتقدم باید به میراثی که سینما برایمان گذاشته احترام بگذاریم. ما تعداد زیادی فیلم داریم که گنجینه سینمای ایران هستند. نیوتن می گفت:«من اگر توانستم جاذبه را کشف کنم به خاطر این بود که بر شانه غولهایی مانند ارسطو، گالیله و کوپرنیک ایستاده ام.» من هم فکر می کنم اگر توجه کنیم به تاریخچه سینمای خودمان می تواند کمک حالی برای ما باشد و برای پی ریزی سینمای آینده آسانتر قدم برداریم. درباره ذکر نام فریدون گِله در تیتراژ پایانی «چک» هم باید بگویم من به زنده یاد گُله خیلی ارادت دارم و ایشان یکی از فیلمسازان ما بود که فیلمهایش فقط سینما بود و بس؛ او مثل بسیاری دیگر سعی نمی کرد دلمشغولی های شخصی خویش را از طریق سینما انتقال دهد بلکه سعی می کرد به اندازه مخاطب خاص برای مخاطب عامی هم که فیلم او را برای تماشا انتخاب کرده بود ارزش قائل شود. من «جمعه» که فیلمنامه آن از فریدون گُله بود را حوالی سالهای 56-57 بود که دیدم بعد هم هیچ گاه فرصت این نشد که مجددا آن را ببینم. در نگارش «چک» هم دنبال این بودم که شرایطی ایجاد شود که زمینه ای برای گرد هم آوردن تعدادی آدم عادی دور یکدیگر در فیلمنامه فراهم شود؛ چند گونه مختلف می شد این داستان را روایت کرد؛ مثلا می توانستم کاراکترهای اصلی فیلم را گروهی زندانی قرار دهم اما یکی از معضلات زندانی بودن آن بود که امکان کمدی از من گرفته می شد؛ به جز این، وجه اجتماعی داستان هم برایم مهم بود و دوست داشتم اجتماع اطراف را در فیلم ام نشان دهم برای همین بهترین روش کنار هم قرار دادن کاراکترها همین بود که مانند فیلم «جمعه» آنها را به عنوان مسافران یک تاکسی نشان دهم و به این طریق هم زمینه ایجاد طنز فراهم می شد و هم زمینه تصویر کردن اجتماع اطراف. یکی از معضلات سینمای ما ناکجاآباد بودن فیلمها است یعنی معلوم نیست داستان فیلم در چه دورانی رخ می دهد اما من سعی کردم فضای فیلم را کاملا مشخص کنم تا همه بدانند داستان فیلم در انتهای دهه هشتاد و حوالی سالهای 89-90 می گذرد با اقتضائات این دوران.


آقای عبدالعلی زاده اگر 50 فیلمنامه می خواند فیلمش به مراتب بهتر از این بود

فیلم تجاری خوب ساختن هم هنر می خواهد. بد نیست به شما بگویم زمانی کارگردان همین فیلم «چگونه میلیاردر شدم» یعنی آقای علی عبدالعلی زاده رییس شورای تصویب فیلمنامه بنیاد فارابی بود و ایشان اگر در همان زمان 50 عدد از آن فیلمنامه هایی که برای تصویب زیر دستش می آمد را می خواند می بایست «چگونه میلیارد شدم» به مراتب اثر بهتری شود. ما سینما را از دیگران یاد گرفته ایم و وقتی سابقه ای عظیم پشت سرمان است بهتر است که بر نمونه های خوب پیشینیان دقت کرده و از الگوهای خوب آنها استفاده کنیم. واقعا باعث تعجب است که برخی کارگردانان ما می گویند سینما نمی رفته اند و تلویزیون هم نمی دیده اند و صرفا چون احساس تکلیف کرده اند وارد عرضه فیلمسازی شده اند! آیا این واقعا جای سوال ندارد که چطور کسی فیلم ندیده اما حالا می خواهد فیلمساز شود؟ این را هم باید درنظر گرفت که احساس تکلیف در مقولات هنری مثل سینما جواب نمی دهد و نتیجه آن این می شود که کارگردانی پیدا می شود و 10 تا 15 فیلم با هزینه های دولتی می سازد بعد تازه وقتی سینما را یاد می گیرد می رود به سمت سینمای سطحی! به عنوان مثال محسن مخملباف را درنظر بگیرید، این آدم از ابتدای کار سعی کرد این تلقی را مطرح کند که تعهدش او را وادار کرده وارد سینما شود اما آخر سر از کجا درآورد؟ مخملباف و آدمهایی مثل او شیپور را از سر گشادش می نوازند. البته در این میان سوء مدیریت هم مشکلات خاص خود را به وجود آورده است؛ وقتی بودجه های فراوان را به اسم تعهد بیشتر در اختیار چنین آدمهایی قرار می دهند معلوم است که حاصل کار چه خواهد شد! متعهدهای بی تجربه 5-6 فیلم را خراب می کنند تا سینما را یاد بگیرند و تازه اینجاست که به ناگاه مسیرشان عوض می شود!


بنیاد فارابی برای «راه آبی ابریشم» شش میلیارد هزینه کرد اما برای اعطای یک وام 60 میلیونی به «چک» به شدت تحقیرم کرد
همین بنیاد سینمایی فارابی برای پروژه ای مثل «راه آبی ابریشم» حدودا 6 میلیارد هزینه کرد اما این فیلم در اکران رسمی حتی یک میلیارد تومان هم عایدی نداشت اما در مورد «چک» بعد از چند ماه دوندگی تنها شصت میلیون تومان به من وام دادند؛ شصت میلیونی که یک دهم هزینه های فیلم من هم نمی شود؛ تازه وام را هم نه به صورت نقد بلکه به این صورت می دهند که تجهیزاتی را که به پروژه ما می دهند با قیمت دولتی حساب می کنند. اما باور کنید برای گرفتن همین چندرغاز هم به شدت تحقیر شدم. باورتان نمی شود برای هر 5 میلیونی که می خواستم بگیرم باید یک ماه و نیم گردن کج می کردم آن هم پیش آدمهایی که کل سوابق سینمایی شان یک سال هم نیست.


آیا آقایانی که 6-7 میلیارد بودجه می گیرند هم همین پروسه را برای دریافت کمک طی می کنند؟

خدای من شاهد است که بخشی از همین 60 میلیون تومان را یک ماه و نیم بعد از فیلمبرداری و بخشی از آن هم شش ماه بعد از تولید فیلم پرداخت شد. برای پرداخت این وام آن قدر مرا سر دواندند که از کمکی که گرفته بودم پشیمان شدم و همواره هم این سوال برایم باقی است که آیا آقایانی که 6-7 میلیارد بودجه می گیرند هم همین پروسه را برای دریافت کمک طی می کنند؟ مطمئنا نه!

تازه دوستان وقتی می خواهند برای تولید فیلم وام دهند چگونه حساب و کتاب می کنند؟ مگر خبر ندارند که برای تولید فیلم معمولی چقدر باید هزینه صرف کرد؟ می گویند برو فیلم را بساز و بعد راشهایت را بیاور تا آنها را ببینیم و بررسی کنیم می شود کمک کرد یا نه؟ تازه بعد از تماشای راشهای گرفته شده هم کل وام را نمی دهند و می گویند برو پروانه نمایش بگیر و بیا تا بعد از آن مابقی پول را بدهیم.

واقعا خسته ام کردند

همین الانی که «چک» اکران شده باور کنید از تولید یک فیلم مستقل که حرفی هم برای گفتن دارد واقعا پشیمانم. باور کنید اگر فیلم «مرسی خانم خوشگله» یا «مرد باردار»(!) را می ساختم الان با خیال راحت در ویلایم در شمال کشور خوابیده بودم و پیش خودم هم می گفتم بگذار چهار منتقد هم فحش دهند اما در عوض پول خوبی به جیب زده ام.



یک مشت کارگردان شکست خورده، مدیر شده اند


متاسفانه مشکل مدیریتی مملکت ما طوری است که بی دلیل در جهت بیسواد پروری عمل می شود. متاسفانه ما تعدادی مدیر داریم که معلوم نیست از کجا آمده اند و نه تنها فرهنگی نیستند که اصلا دغدغه فرهنگ ندارند. جالب اینکه اغلب مدیران ما یک مشت کارگردان شکست خورده یا فیلمنامه نویس ناکام هستند؛ اینها سعی می کنند دق دلی کارهای نکرده خود را سر آدمهای کاربلد خالی کنند. با این حال امیدوارم با ساخت فیلمهایی مانند «چک» هوایی تازه در سینمای ما دمیده شود و اوضاع اندکی بهتر شود.



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تاريخ : دو شنبه 1 خرداد 1391برچسب:,
ارسال توسط حمیدرضا صادقی
آخرین مطالب