گفتگوي اختصاصي با بازيگر "ملک سليمان نبي"
سینمای روز
این وبلاگ راجع به خبرهای روز سینما است


سينما روز _ محمدرضا طارمي : امین زندگانی، بازیگر با تجربه و با استعدادی است که این روزها نامش با فیلم ملک سلیمان و در نقش سلیمان نبی بر زبان ها افتاده، به همین بهانه با او گفت و گوی مفصلی را انجام داده ایم که در زیر می خوانید:

به عنوان اولین سوال، چه شد وارد عرصه هنر و بازیگری شدی؟

خوب شاید این به پیش از تولد بازگردد. پدرم از آهنگسازانی بود که در زمینه موسیقی سنتی با خوانندگان بزرگی همکاری می کرد و یکی از اساتید ساز ویالن و کمانچه بود. برادر بزرگترم هم که زودتر از من به عرصه بازیگری وارد شده بود.

در سال 60 ایشان تئاتری به نام مرگ با مرزبان کار کرد که آن موقع 9سالم بود و این تئاتر را دیدم و سر تمرین هایشان هم می رفتم. بعد از آن هنر را در زمینه موسیقی شروع کردم و جسته و گریخته کار بازیگری هم می کردم.

تا اینکه در سال 69 اعلام کردند که هر زیر گروهی می تواند در هر رشته ای شرکت کند. آن زمان تعداد دبیرستان هایی که در زمینه هنر فعالیت داشتند، خیلی کم بود. اول خواستم بروم گرافیک که فاصله اش تا خانه دور بود. موسیقی نیز همینطور. پس خانواده تصمیم گرفت که به سمت هیچکدام از این ها نروم. پس به دبیرستان دکتر شریعتی که آن زمان محل شرترین بچه های منطقه بود و الان نمونه دولتی شده، رفتم. هر از گاهی در تئاترهای مدرسه ای شرکت می کردم که هیچ کدام به سرانجام نرسید.

تا نوبت به دانشگاه رسید، با رتبه 35 در دانشگاه آزاد قبول شده و وارد دانشکده تئاتر شدم. اولین کارم با دکتر محمود عزیزی به نام همسرای مختار بود، سه ماه همراه گروه بودم و بعد به کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان رفتم که در خدمت داوود کیانیان، نصرالله قادری و رضا کیانیان بودم.

بعد کانون تئاتری را تشکیل دادیم که نمایش عروسکی بود و نتیجه آن دو کار شد. یکی از آنها "خروسک پریشان" به نفع کودکان بوسنی بود.

رکورد دار بیشترین اجرا در سطح ایران بودیم ، شاید بالای 2هزار اجرا در ایران ؛ در 250 بار اجرا بازی کردم.

سپس نمایش بازی تابلوی آخر را با قادری شروع کردیم، کار عروسک متفاوتی بود که به دلیل مشکلات سربازی تمامی اعضای گروه نشد به جشنواره آلمان برویم.

نمایش "به من دروغ بگو" را کارگردانی کردم که در جشنواره تئاتر فجر، به عنوان جوان ترین کارگردان انتخاب شدم. بعد با چیستا یثربی نمایش "سرخ سوزان" را بازی کردم و جایزه بهترین بازیگری را از جشنواره فجر گرفتم.

بین این نمایش ها اولین سریالم را بازی کردم و بعد در سریال سیروس مقدم بازی داشتم که اولین نقش اصلی ام در تلویزیون بود.

چند کار سینمایی انجام دادم و پس از 10 سال به عرصه تئاتر برگشتم. امسال در نمایش "داستان قاتل بی رحم" به کارگردانی رایگان مشغول تمرین هستیم که یکم آبان در تماشاخانه ایرانشهر اجرا می شود.


سریال روزگار جوانی نقطه پرتابی برایت بود تا دیده شوی. موافقی؟

بله. درست است. در این سریال به عنوان نقش مهمان، بازی کردم، در حالی که در "به سوی افتخار" در نقش اصلی بودم، اما چون سریال روزگار جوانی در زمان خودش مخاطب بسیاری جذب کرده بود و به گفته دوستان نقش من هم خوب از آب در آمد، فکر می کنم نقشم راضی کننده بود.




 
از آخرین حضورت در عرصه تئاتر حدود چهار سال می گذرد. آیا دلیل خاصی دارد؟


پیشنهادات کمتری داشتم و دوستان فکر می کردند که اگر پیشنهاد دهند، با جواب منفی روبرو می شوند. البته کمی هم درگیری کاری بود که سر کار ملک سلیمان بودم. به نقاط مختلفی می رفتیم و همین باعث شد، چهار سالی نفس بکشم.

بسیاری معتقدند بازیگرانی که از تئاتر به سینما می آیند، موفق تر اند.


برخلاف خیلی ها این رابطه علت و معلولی را قبول ندارم. به این دلیل که الان جریان حضور بازیگران چیزی مثل مد شده است. هیچ جای دنیا این چنین اختلافی میان بازیگران وجود ندارد.

حضور آدم هایی باعث شد برخی نابازیگران بیایند و تبدیل به ستاره بشوند که این به کار بازیگری لطمه وارد کرد تا افراد به کار بازیگری خیلی غیر تخصصی نگاه کنند. هر کاری تخصص خودش را دارد و متاسفانه نگاه ما به بازیگری بسیار ساده است. نمونه اش آن است که منتقد متخصص سینمایی نداریم.

مردم می گویند فلان بازیگر بسیار خوب است. درحالی که چهار کتاب در این باره نخوانده اند. جایی گفتم ما چرا برای کسانی که ستاره شدند، کلاس بازیگری نگذاریم. این خیلی خوب است و چیزهای جدید می آموزیم. مگر من سر سریال مختارنامه از میرباقری چیز جدیدی نیاموختم؟

تجربه اجرا هم داشته ای. این تجربه برایت چطور بوده؟

بحث اجرا برایم یک توفیق اجباری بود. روزی از من خواستند که بیایم و اجرا کنم. گفتم مجری نیستم. اما گفتند باید اجرا کنی و الان خوشحالم که این باید را پذیرفتم و نتیجه اش شد برنامه کاغد کاهی که در زمان خودش از هر لحاظ نو بود. بعد از آن مسابقه نه بر یک را اجرا کردم که باز هم سعی کردم در آن متفاوت و جدی باشم. هردوتا برایم تجربه خوبی بود، گرچه بهانه ای دست برخی دوستان داد که فلان چهره چون اجرا داشته، دیگر نمی تواند به سینما بیاید.


 
امین زندگانی سابقه بازی در تله فیلم را هم داشته، این عرصه را چطور می بینی؟


حضورم در ماه در سایه شاید خیلی پررنگ نبود. اما متن حرفی داشت که برایم جذاب بود. نقش ابن هیثم که وقتی عدد، 3/14 را انتخاب می کنم، یاد او می افتم.این باعث می شود که احساس کنم وارد کاری شده ام که تاثیری روی مخاطب می گذارد.

یکی از نقش های کوتاهم در تله فیلم خواب زمین به کارگردانی آهنج بود که سه سکانس بیشتر نداشتم و آهنج گفت:"می خواهم از حضور تو سو استفاده کنم تا به بهانه حضور تو در ابتدا و انتهای فیلم تماشاگر کار را ببیند."

در کل یا نقش یا فیلم نامه باید حرفی برای گفتن داشته باشد.


 
مسایل مالی چطور؟ مثلا الان در شبکه نمایش خانگی و حتی سینما، فیلم های بسیاری صرفا برای فروش تولید می شوند که اصلا ارزش دیدن هم ندارند؛


الان 4 فیلم نامه برای خواندن دارم که نمی دانم 3 تا از آنها اصلا برای چه قرار است ساخته بشوند. به دوستان تهیه کننده هم گفتم واقعا چرا می آیید تا فیلم بسازید. پولتان را جای دیگر خرج کنید، مثلا
کار به جایی می رسد که بعضی وقت ها کلید ماشین هم می شود ملاک موفقیت شما. بعضی وقت ها آدرس شما هم در میزان دستمزد در قرارداد تاثیر دارد. این ها جای افسوس و آه دارد و بنده با کلید ماشینم به تهیه کننده پیامی می دهم که این آدم از لحاظ مالی تامین است و دستمزدش کم نیست. “
دلالی که چیزی هم گیر خودتان بیاید.

من پولم را می گیرم و نقش خودم را هم خوب بازی می کنم. اما برایم مهم نیست که فیلم حرفی برای گفتن ندارد. هنوز نتوانسته ام با این موضوع کنار بیایم و به خاطر همین هر 3 تای آنها را رد کردم .


خیلی خوب است که در سریال سازی هم وارد عرصه نمایش خانگی شدیم. اما سرمایه گذاری در تولیدات ما دچار مشکل است. چرا بانک ها جای قرار دادن هزاران میلیون تومان جایزه نقدی، در صنعت فیلم سازی سرمایه گذاری نمی کنند تا هم سودشان را کنند و هم یک کار فرهنگی؟

هنر نیازمند سرمایه است. چرا ما نباید در بخش فرهنگی سرمایه گذاری و هزینه کنیم و تاثیرات فرهنگی بسازیم.چرا نمی دانیم تیپ ایرانی یعنی چه و واقعا ساندویچ ایرانی داریم؟

من بازیگر باید نمونه و الگوی جوان ایرانی باشم و چرا نباید صادرات فرهنگ داشته باشیم؟

می گویند یک هنرمند اصلا در خانه اش یک سجاده پیدا نمی شود تا نماز بخواند. هیچ وقت هم به هیچ کسی نذر و اقتدا نکرده و همه باید فکر کنند که بازیگران ضد اخلاقی اند، خوش گذران و نمک نشناس اند.

خودم برای تلویزیون سریالی نوشتم که اسمش شد همسایه ها. درحالی که به اسم آسمان ارغوانی بود و بعد کسی اسمش را برای سینما برداشت و آسمانش را حذف کرد و چیزی به اول و آخرش اضافه کرد و متن هم به اسم کس دیگری نوشته شد و زمانی که داشتند از طرف شرکت آب و فاضلاب از عزیزان تشکر می کردند، تشکری هم از ما کردند. اما روزهای آخر احساس کردم که یک ماشین تایپ تشکیل شده از گوشت و استخوان هستم و دیگر ننوشتم.

کار به جایی می رسد که بعضی وقت ها کلید ماشین هم می شود ملاک موفقیت شما. بعضی وقت ها آدرس شما هم در میزان دستمزد در قرارداد تاثیر دارد. این ها جای افسوس و آه دارد و بنده با کلید ماشینم به تهیه کننده پیامی می دهم که این آدم از لحاظ مالی تامین است و دستمزدش کم نیست.

حامد بهداد حرف درستی زد و گفت: قیمت هنر خسرو شکیبایی چنده؟ من می گویم قیمت استاد مشایخی، رشیدی، کشاورز، نصیریان و بزرگانی مانند آن ها چند است؟ اینکه ما می دهیم، پول زندگی نکردن یک هنرمند است که اوایل امسال یک برنامه راه انداختند و گفتند فلان بازیگر فلان قدر می گیرد و این حرف ها.

من می گویم یک هنرمند چفدر در طول عمرش تلاش می کند و تاثیر می گذارد و قیمتش چه قدر است.

ورزشکاری که روزی 2ساعت تمرین می کند و همه چیزش به راه است، زیاد می گیرد یا بنده که دو هفته دارم در بیابان های پرندک با مار و عقرب بازی می کنم، زیاد می گیرم؟ یک آمبولانس هم کنار ما نیست که اگر حادثه ای رخ داد، به داد ما برسد. حالا من دارم زیاد می گیرم یا یک ورزشکار؟ نه که نباید بگیرند، همه باید به میزان حقشان دستمرد بگیرند.

خودم زمانی عضو تیم تکواندو فتح بودم و باید در مسابقات ارتش های حهان در وزن یک روی راند می رفتم که نهایتا فهمیدم دریچه قلبم تنگ شده و نباید ورزش کنم.

برسیم به ملک سلیمان؛ چطور شد برای بازی در نقش سلیمان نبی انتخاب شدی؟ درحالی که پیش از شما گویا قرار بود افراد دیگری این نقش را ایفا کنند.



ماجرای ملک سلیمان برایم، خواست خدا بود. می گویند خدا دو بار می خندد. یک بار وقتی همه یک نفر را زمین بزنند و خدا نگذارد. یک بار هم همه بخواهند یک نفر را بالا ببرند و خدا نگذارد. فکر می کنم این مساله یکی از زمان های خندیدن خدا بود.

یکبار با بحرانی ملاقات کردم و برای نقش حضرت سلیمان صحبت شد و 10 روز بعد با حسین یاری قرار داد بستند و گفتند شما برای نقش دیگری هستی و باز گفتم چشم.

پروژه به دلایلی به عقب افتاد و بعد از یک ماه عقب افتادن پروژه انصراف دادم. بعد از دو ماه دوباره تماس گرفتند و با بحرانی و فرآورده در دفترشان ملاقات کردم و این بار دوباره پیشنهاد سری اول مطرح شد.

به هرحال برای هر نقشی داوطلب زیادی وجود دارد و تنها کسی که با او قرار داد بستند، حسین یاری بود که به دلیل همزمانی با یک پروژه سینمایی، از کار انصراف داد.

حتی قبل از بازی در نقش سلیمان نبی از او کسب اجازه کردم. بعد وارد پروژه شدم و حدود یک سال و نیم درگیر آن بودم که گاهی به دلیل مشکلات مالی و مسایل آب و هوایی کار تعطیل می شد تا اینکه سال گذشته در جشنواره اکران شد.

با بازی من رفتار فوق العاده ای داشتند و من در هیچ زمینه ای کاندید نشدم و در جشن خانه سینما هم جای تعجب بود که کاندیدا نشدم و این مساله باعث خوشحالی ام بود.

چند سالی هست که احساس می کنم سیر جشنواره، مناسب نیست و به بازیگران توهین می کنند. یکسال به بازیگر بچه ای که تا کنون یک دوره پنج روزه بازیگری ندیده،جایزه حرفه ای بازیگران کشور را می دهند و این برای تشویق او خوب است.

لذا احساس کردم جایزه اش تشویقی است تا تقدیری و شما که نگاه می کنید، می بینید برای تشویق جایزه می دهند.

همه بازیگران ملک سلیمان عالی بودند و به نظرم باید تعداد بیشتری در بخش های مختلف کاندیدا می شدند. بودجه 5میلیارد ما باید بودجه 90درصد فیلم های ما باشد. نه یک فیلم فاخر؛

خیلی ها روی افکت و ویژوال ما ایراد گرفتند. معیارهای آنان چیست؟ ارباب حلقه ها یا هری پاتر؟ وقتی کسی سختی های ما را در طول یک سال و نیم ندیده؛ این زحمات دیده نمی شود. گرچه من جوابم را از مادری گرفتم که به من گفت: "فقط می خواهم بگویم دستت درد نکنه. دعا که می کردی، من پا به پایت گریه می کردم".


 
حضورت در نقش سلیمان نبی چه طور بود؟به نظر نقش سخت، دشوار و طاقت فرسایی می آمد؟


نقش با سایر پیامبرانی که در یوسف پیامبر و ابراهیم خلیل الله دیدیم، متفاوت بود. فیلم با صحنه ای از بازی سلیمان آغاز می شود و بعد او به مزرعه برای کشت و کار می رود و همه این صحنه ها می گوید با نقش جدیدی روبرو هستیم.

یا جایی به هنگام جنگ می گوید به پهنای شمشیر و این یعنی او برای جنگ نیامده و نجات بخش است. روایتی از حضرت محمد(ص) و حدیث امیر المومنین که خود شناسی،خدا شناسی است و سخنی از حضرت مسیح بسیار به من کمک کرد و با راهنمایی های بحرانی و سایر دوستان تلاش کردم پیامبری باور پذیر باشم.


قرار بود ملک سلیمان نماینده ایران در اسکار باشد. اما اینطور نشد و بدرود بغداد به اسکار رفت. نظر خاصی نداری؟


کلا با جایگاه سیاسی در هنر مخالفم و فکر می کنم این هم از همان اعمال سلیقه های بی موقع و بد موقع است. امیدوارم روزی به جای فیلم های خارجی، فیلم های خود ما به اسکار برود.

حرف آخر!

انشاا.. همه یادمان باشد که می خواهیم چه کنیم. فکر می کنم موجی آمده که هنر آشفته بازار شده است. در زمینه هنر و فرهنگ اگر کمک نکنیم، لطمه زیاد می توانیم بزنیم.

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:









تاريخ : سه شنبه 29 فروردين 1391برچسب:,
ارسال توسط حمیدرضا صادقی
آخرین مطالب