ما شیوه درست روابط اجتماعی را هنوز نمیشناسیم. در واقع زیربنای برخی از رفتارهای ما در این کار اشتباه است که کاری نمیتوان کرد. به بازیگر میگویند تو باید اعتماد به نفس داشته باشی، او اعتماد به نفس را با پر رویی اشتباه میگیرد! پیشرفت را با زیر آب زدن اشتباه میگیرد.
سینما روز_ بهنوش بختیاری بازیگر مجموعه تلویزیونی «مسیر انحرافی» با انتقاد از نقص، کمبود و ضعف فیلمنامهها از شرایط به وجود آمده در روند تولید این مجموعه تلویزیونی گلایه کرده است. وی در بخشی از این مصاحبه با اشاره به تغییر نویسنده این مجموعه تلویزیونی گفته است: آقای پیمان عباسی چهار قسمت فیلمنامه خوب به ما داده بودند، ولی مشکلاتمان از جایی آغاز شد که ایشان به دلایلی کاملاً موجه دیگر نتوانستند سرکار حاضر شوند. پس از آقای عباسی، آقای سعدوندیان آمدند که به نظرم ایشانهم بسیار خوب و حرفهای است، اما وقتی شما وسط کار نویسندهای را میآوری، شش ماه بعد یک نفر دیگر روی آن فکر کرده، طرف فرصتی هم ندارد. چگونه میتوان توقع یک اتفاق خارقالعاده داشت؟ نویسنده میآید تا تنها قصه در هر شرایطی جلو برود. بخشهای برگزیده این مصاحبه را به نقل از بانی فیلم در ادامه میخوانید:
وقتی میآیی و میبینی هشت سکانس از لحظات خوب بازیات حذف شده، ناراحت میشوی!
شما میدانید که اصولاً از آن دست بازیگرانی نیستم که به حجم نقش فکر کنم. تنها تأثیر کاراکتر است که مرا درگیر خودش میکند. شده سر یک کار رفته فقط یک یا دو سکانس بازی کردهام، اما در آن یکی- دو سکانس تأثیر خود را گذاشتهام. اعتقاد دارم اگر کسی قرار است کمکی به قصهای نکند، بهتر است نباشد! باور کنید حاضر بودم از لحظاتی که دیگر تأثیری نداشتم، از قصه حذف شوم. وقتی میآیی و میبینی هشت سکانس از لحظات خوب بازیات حذف شده، ناراحت میشوی! اگر بحث ریتم بوده که من اصولاً بازیگری نیستم که ریتم را بیندازم. اصلاً این مسئله به جنس بازی من مرتبط میشود. اگر میگویند موضوع سر متون آقای عباسی بوده و قرار بوده از یک جا دیگر متنهای او کار نشود، باز هم میگویم آن سکانسها به اندازه کافی بامزه بودند. آدم وقتی میبیند یک دهم تمام زحماتی که کشیده در کار نیست، شش ماه کله صبح رفتی و آمدی سر این کار و هیچ کار دیگری را قبول نکردهای، خستگی به تنت میماند! باور کنید من آمدم و به خاطر بهرنگ هیچ کاری قبول نکردم تا زحمات این پسر برای خودش هم یکبار نتیجه بدهد.
سکانسهای جذاب بازی من و فرزاد حسنی حذف شد!
قرار بود من و آقای حسنی پارتنر مقابل یکدیگر باشیم. ارتباط فانتزی ما در کار واقعاً بینظیر بود، ولی متأسفانه تمام سکانسهای جذاب بازی من و فرزاد حسنی حذف شد! من سر این کار واقعاً حرص خوردم. پس از هفتاد کار که هر کدام برای من یک تجربه خوب داشته، نظراتی داشتم که میتوانست به نفع کار باشد، اما ... . کار به جایی رسید که من تنها سعی کردم در لحظات حضور خودم یک اتفاق بامزه بیفتد. جانی به نقش و آن فضا بدهم و این کار سخت بود، چون برای من آن سکانس نوشته نشده. وقتی شما ربطی به آن سکانس ندارید، چکار میتوانید بکنید؟ تنها شانس من این بود که خدا لطف دارد تا مخاطب و همکاران متوجه زحمات تو میشوند! من در یک روز چهار پیشنهاد کاری از چهار کارگردانی که همیشه دوست داشتم با آنها کار کنم. پیش آمد برای من از روی همین سریال یک کار تئاتر به من پیشنهاد شد که واقعاً جای شکر داشت! من این مسئله را کار خدا میدانم، چون واقعاً سر این کار هرگز کسی را ندیدم که بتوانم با او دقایقی حرف بزنم!
متأسفانه امروز حال ما هم خوب نیست
من فینال را هم دوست ندارم، امّا شاید نظر شما چیز دیگری باشد! با احترام به بهرنگ توفیقی و تهیهکننده محترم کارمان باید بگویم ما از داشتههایمان (تیم بازیگری و امکانات و ...) استفاده لازم را نبردیم. میتوانستیم با یک پرداخت درست به قصه و شخصیتها، کاری بسازیم که نمونه آنرا هرگز در تلویزین ندیدهاید. اتفاقی مثل سریال پایتخت که مخاطب را هر شب پای تلویزیون منتظر نگاه میداشت. من که اینطوری بودم و هرشب انتظار قسمت بعدی را داشتم. متأسفانه امروز حال ما هم خوب نیست. لذت نمیبریم از اینکه زحمتمان به نتیجه نرسیده. من بارها گفتهام، ای کاش بهجای این همه سکانس به سراغ فلاشبک و گذشته این آدمها میرفتیم. شاید به لحاظ بصری جذاب میبود و تنوعی به کار میداد.
تقصیر را تنها به گردن داستان میاندازم
تقصیر را تنها به گردن داستان میاندازم، نه هیچیک ازدوستان و همکارانم، چون همه زحمت کشیدند و هیچکس نمیخواست نتیجه کارش موفقیتآمیز نباشد!
کلاه خودمان را قاضی کنیم و بگوییم در این سالها برای مردم چه کردهایم
باور کنید به دوستانی که با من برای کار جدید تماس میگیرند، میگویم اینقدر برای کلید زدن سریع اصرار نداشته باشید. یک فیلمنامه خوب و یک قصه بکر و جدید بیاورید. به همین دلیل است که مخاطب تلویزیون ما ریزش پیدا میکند. ما باید کلاه خودمان را قاضی کنیم و بگوییم در این سالها برای مردم چه کردهایم. خودمان نباید بگوییم خوب بودهایم. ملاک مردم هستند. توقع من از این کار بالاتر بود، چون بدون تملق باید بگویم این پروژه از تهیهکنندهای برخوردار بود که به لحاظ مالی بدون هیچ مشکلی با ایشان کار میکنم. گاه حتی اگر موعد چک من بود و سرکار نبودم، میآمدند در خانه، چرا چون بازیگر بدون هیچ دغدغهای کار کند!
او اعتماد به نفس را با پر رویی اشتباه میگیرد!
حق با زامیاد سعدوندیان است و نمیتوان به ایشان خرده گرفت که چرا برخی از شخصیتها تنها اکسسوار هستند. به نظرم او بسیار هنرمند است که توانست در آن شرایط هم بنویسد و در آن جو کار را جلو ببرد. جوی که مجبور هستی برای دوام آوردن هر روز با یک زره روحی بروی! نمیتوانم به کسی خرده بگیرم، چون سیستم به نظرم غلط است. ما مشکلات تربیتی داریم. ما شیوه درست روابط اجتماعی را هنوز نمیشناسیم. در واقع زیربنای برخی از رفتارهای ما در این کار اشتباه است که کاری نمیتوان کرد. به بازیگر میگویند تو باید اعتماد به نفس داشته باشی، او اعتماد به نفس را با پر رویی اشتباه میگیرد! پیشرفت را با زیر آب زدن اشتباه میگیرد.
ای کاش ما نسخه کمدی همان Lost را مینوشتیم
حرف خود من از اول این بود که ما چرا از اینکه در یک جنگل و جزیره افتادهایم، ناراضی نیستیم! چرا همه خوشحال هستند از اینکه در این شرایط قرار دارند! در واقع این مسئله غیرمنطقی بود، چون اگر خودم در این شرایط قرار بگیرم، به هر دری میزنم تا فرار کنم. مدام فکر میکنم چرا ما با حیوانات در آن جنگل مواجه نمیشدیم. یک جا صحبت از شباهت کار ما با «Lost» شد که گفتم ای کاش ما نسخه کمدی همان Lost را مینوشتیم و اجرا میکردیم. به نظرم کار ما هیچ ارتباطی با Lost نداشت. من مخالف این بودم که ما شرایطی غیرمنطقی داشته باشیم، مثل مرکز خرید و ... .
نظرات شما عزیزان: